آقا کرتز - مرده1 / یک پنی برای گای پیره2
یکم
ما آدمهایی پوکیم
آدمهایی پوشالی
خمیده بر هم
با کلههایی انباشته از کاه. افسوس
5صدای خشکمان وقتی
نجوا میکنیم با هم
آرام و بیمعنی است
همچنان که موییدن باد در علفزار خشک
یا سریدن پاهای موش بر شیسشهی شکسته
10در دنگال خشکمان.
***
هیئتی بدون شکل، سایهای بدون رنگ،
قدرتی بیاراده، اشارهای بدون حرکت.
***
آنها که رسيدهاند
با چشمان تیز به قلمرو مرگ
15به یادمان میآورند- اگر یادشان باشد- نه مانند روانهای
سرگردان و زمخت، بلکه
مانند آدمهایی پوک
آدمهایی پوشالی.
دوم
چشمانی که جرأت ندارم در رؤیا دیدار کنم،
20در قلمرو رؤیایی مرگ
آشکار نمیشوند:
آنجا چشمها
روشنایی خورشید بر ستونی شکستهاند
آنجا درختی در هم میپیچد
25و صداهایی هست
در آواز باد
دورتر و باوقارتر
از ستارهای رو به خاموشی.
***
بگذار نزدیکتر نباشم
30در قلمرو رؤیایی مرگ.
بگذار من هم بپوشم
چنین جامههای بدل دلخواه را
پوستین موش، پوست کلاغ، تکهچوبهای مصلوب
در کشتزاری،
35با کرداری آن چنان که باد میطلبد،
نه نزدیکتر-
***
نه آن آخرین دیدار
در قلمرو سایهروشن.
سوم
این است سرزمین مردگان
40این است سرزمین کاکتوسها
اینجا تمثالهای سنگی
سر کشیدهاند، اینجا آنها میپذیرند
تضرع دستهای مردهای را
در سوسوی ستارهای رو به خاموشی.
***
45آیا چنین است
در قلمرو مرگ:
تنها بیدار میشویم
در ساعتی که
از تمنا به خود میلرزیم
50و لبهایی که در طلب بوسیدناند
به سنگ شکسته نماز میگذارند؟
چهارم
چشمها اینجا نیستند
هیچ چشمی اینجا نیست
در این ستارگان میرا
55در این درهی پوک
این آروارهی شکستهی قلمروهای از دست رفتهمان.
***
در آخرین میعادگاه
کورمال راه میافتیم
از گفتوگو میپرهیزیم
و بر کرانهی رودخانهای برتافته
60حشر میکنیم
نابینا، مگر
چشمها دیگر بار آشکار شوند
همچنان که ستارهای ابدی،
گلسرخ هزار برگ
65در قلمرو سایهروشن مرگ،
تنها امید
در میان آدمهای تهی.
پنجم
دور گلابی خاردار اینجا میگردیم
گلابی خاردار گلابی خاردار
70دور گلابی خاردار اینجا میگردیم
ساعت پنج بامداد.
***
میان انگاره
و واقعیت
میان حرکت
75و عمل
سایه میافتد
چون از آن توست سلطنت4.
***
میان ادراک
و آفرینش
80میان هیجان
و پاسخ
سایه میافتد
زندگانی بس درازست.
***
میان میل
85و التهاب
میان نیرو
و هستی
میان ذات
و انحطاط
90سایه میافتد
چون از آن توست سلطنت.
چون از آن توست
زندگانی بس
چون از آن توست این
95بدین سان جهان پایان میگیرد
بدین سان جهان پایان میکیرد
بدین سان جهان پایان میگیرد
نه به بانگی بلکه با نجوایی.
Mistah Kurtz -- he dead
A penny for the Old Guy
I
We are the hollow men
We are the stuffed men
Leaning together
Headpiece filled with straw. Alas!
5Our dried voices, when
We whisper together
Are quiet and meaningless
As wind in dry grass
Or rats' feet over broken glass
10In our dry cellar
Shape without form, shade without colour,
Paralysed force, gesture without motion;
Those who have crossed
With direct eyes, to death's other Kingdom
15Remember us -- if at all -- not as lost
Violent souls, but only
As the hollow men
The stuffed men.
II
Eyes I dare not meet in dreams
20In death's dream kingdom
These do not appear:
There, the eyes are
Sunlight on a broken column
There, is a tree swinging
25And voices are
In the wind's singing
More distant and more solemn
Than a fading star.
Let me be no nearer
30In death's dream kingdom
Let me also wear
Such deliberate disguises
Rat's coat, crowskin, crossed staves
In a field
35Behaving as the wind behaves
No nearer --
Not that final meeting
In the twilight kingdom
III
This is the dead land
40This is cactus land
Here the stone images
Are raised, here they receive
The supplication of a dead man's hand
Under the twinkle of a fading star.
45Is it like this
In death's other kingdom
Waking alone
At the hour when we are
Trembling with tenderness
50Lips that would kiss
Form prayers to broken stone.
IV
The eyes are not here
There are no eyes here
In this valley of dying stars
55In this hollow valley
This broken jaw of our lost kingdoms
In this last of meeting places
We grope together
And avoid speech
60Gathered on this beach of the tumid river
Sightless, unless
The eyes reappear
As the perpetual star
Multifoliate rose
65Of death's twilight kingdom
The hope only
Of empty men.
V
Here we go round the prickly pear
Prickly pear prickly pear
70Here we go round the prickly pear
At five o'clock in the morning.
Between the idea
And the reality
Between the motion
75And the act
Falls the Shadow
For Thine is the Kingdom
Between the conception
And the creation
80Between the emotion
And the response
Falls the Shadow
Life is very long
Between the desire
85And the spasm
Between the potency
And the existence
Between the essence
And the descent
90Falls the Shadow
For Thine is the Kingdom
For Thine is
Life is
For Thine is the
95This is the way the world ends
This is the way the world ends
This is the way the world ends
Not with a bang but a whimper.
يادداشتهاي آدمهاي پوك
1. گفتهي پسربچهاي كه خبر مرگ كرتز، يكي از مسئولين شركتي تجارتي در آفريقا را ميدهد.
نگاه كنيد به: جوزف كنراد، دل تاريكي.
2. گاي فاكس (Guy Fawks)يكي از كساني بود كه سال 1605 در عملياتي موسوم به توطئهي باروت در عهد جيمز اول شاه انگيس قصد داشت مجلس عوام را با باروت منفجر كند. او و همدستانش دستگير و در پنجم سپتامبر اعدام شدند. در جشني كه هر ساله در اين روز برگزار ميشود، بچهها آدمكهاي پوشالي گاي فاكس را ميسازند و براي خريد وسايل جشن از رهگذران سكه ميگيرند.
3.اشاره به: ويليام شكسپير، تراژدي ژوليوس سزار، پردهي چهارم، صحنهي 2.
اما آدمهاي پوك مانند اسباني چموش هنگام بيكاري
باشكوه جلوه مينمايند و قول ازخودگذشتگي ميدهند.
4. نگاه كنيد به: عهد عتيق، تواريخ ايام، 29، 19.