"آثار هرمان هسه نویسنده آلمانی (۱۸۷۷-۱۹۶۲) آثاری غنایی و اعترافی است که ارتباط میان فرد اندیشه گر و خدا جوی را که بیشتر تصویر خود هنرمند است،با پیرامونش مشخس می کند.
او در جست و جوی طبیعت و حقیقت است و انسان را و زندگی اش را جزیی سازنده از تاریخ و تمامی هستی جهان می داند .همیشه در داستانهایش دو تن رویارویی یکدیگرند که در واقع یک تن به شمار می آیند،که در واقع خود اویند ،کشمکشی میان روان و تن،هیجانات و شعور،هنر و زندگی.کارهای روانشناسانه ی او کشمکش فرا گیر انسان را میان این عوامل می نمایاند .
تمثیل ها و رمز و راز های شعرگونه ی و نیز شعر های او کنایه یی از زندگی و سرنوشت انسان هاست . او برای نمایاندن رنجهای بشری که حاصل ستیز ها،کشمکش ها و جنگهاست ،خود به رنجی عظیم گرفتار می آید.رنجی که هر هنرمند و هنر آفرین در جهان بینی فردش اسیر آن می شود و به تقلا و دست و پا زدن می افتد.دست و پا زدنی که آفرینش و خلاقیت هنری را در پی دارد..به گفته خرابچنکو فردیت هنرمند نویسنده در معنای بنیاد اجتمایی و روانشناسانه آن ، شیوه وی در دیدن جهان و تبدیل آن به هنر ،شخصیت وی بر حسب نیازهای ذوقی زیبای شناسانه جامعه و جهت گیری او نسبت به خوانندگان و یا نسبت به آنان که برایشان می نویسد،همان شخصیت نویسنده است ...مهمترین ویژه گی شخصیت نویسنده ،وحدت درونی خویشتن خلق نویسنده است که در حس وی از زندگی و در این حال نگارش او نسبت به ذوق زمانه اش بیان می شود ...شخصیت هسه متأثر از حوادثی است که بر زاد گاهش آلمان می رود .
تصور خاطری که عواطف او را نسبت به بی عدالتی های حاکمان فاشیست آلمان می سازد ،گرگان گرسنه و تیز دندانی که در تمامی داستانهایش دیده می شوند.این عواطف هم در بیان حالت اشخاص داستانهایش نشان داده می شوند و هم در زندگی هسه به صورت تبعیدی خود خواسته و اعتراض آمیز متجلی می گردد .هسه همچون برتولد برشت سر زمین مادرش را ترک کرد و در سوییس مأوا گزید.بر خلاف برشت او داعیه رهبری روشنفکرانه نسل معترض آلمان را را نداشت اما نوشته هایش اعتراز او را نسبت به سیاست برتری نژادی و فاشیسم کورکورانه آلمانی منعکس می کند و خلاقیت او را به حقانیت اندیشه و دیدگاهش منتهی می گرداند .شکست فکری و نظامی قدرت حاکم مورد ا عتراض او
تصور خاطری که عواطف او را نسبت به بی عدالتی های حاکمان فاشیست آلمان می سازد ،گرگان گرسنه و تیز دندانی که در تمامی داستانهایش دیده می شوند.این عواطف هم در بیان حالت اشخاص داستانهایش نشان داده می شوند و هم در زندگی هسه به صورت تبعیدی خود خواسته و اعتراض آمیز متجلی می گردد .هسه همچون برتولد برشت سر زمین مادرش را ترک کرد و در سوییس مأوا گزید.بر خلاف برشت او داعیه رهبری روشنفکرانه نسل معترض آلمان را را نداشت اما نوشته هایش اعتراز او را نسبت به سیاست برتری نژادی و فاشیسم کورکورانه آلمانی منعکس می کند و خلاقیت او را به حقانیت اندیشه و دیدگاهش منتهی می گرداند .شکست فکری و نظامی قدرت حاکم مورد ا عتراض او
دلیلی دیگر بر حقانیت نویسنده است .تبعید هسه به خاطر کردار و پندار او بود که او را به آنها سخت وفادار می نمود .طا عو ن همه جا را فرا گرفته بود و کابوس سیاه همه جا با او می آمد اما او دردی همراه با لذت دشت که می خواست به مخاطبانش نیز منتقل کند و آنها را شریک و انباز خود نماید .
هرمان هسه بدبینی امیدواراست .در میان همه آن تضادها ،تضادهایی که موجب غنا و شکوفایی است ،نام های گوناگون چهره واحدی نقش می بندس ام نجات دهنده نیز هاست.نجات دهنده هسه به هنگام فرا می رسد نه ماند نجات دهنده کافکا،یک روز پس از واپسین روز ،خوسسیاتی که در نوشته های متاخر هسه که ژرف نگر تر و جامع ترند دیده می شو د .
خونی را که کافکا در رگان ادبیات آلمان جاری کرد به داستانهای هسه نیز رسید اما هسه رنگ شخصی تجربیات و خلاقیت خویش را به آن زد و استقلال خود را حفظ کرد.او جوینده یی کوشاست..اسطوره ها و افسانه ها را به کار می گیرد،خیالپردازی می کند و از تجربه ها و عواطف خود مایه می گذارد و حتا نام قلمی خود سینکلر را بر قهرمان دستانش دمیان می نهاد.اما در غالب سال های فعالیت ادبیاش نثرش بی خون،شفاف و بی شور است.در سراسر آلمان وی را به چشم حکیمی خرد پیشه و چراغی فرا راه وجدان می نگرند .او اندیشه و خونش را متعهد می کند تا هنر را بیافریند و فرا واقع گرایی او را به طنز می کشاند .تنزی که جا به جا با شعر پهلو می زند یا شهری که به طنز در می آید اما حتا این جا نیز هسه راوی عبوس و تلخ گفتاری است که از بلندای روح تا لحظه های عادی کار و زندگی شخصیت های داستانش را در می نوردد تا در این خیالبافی هر چه بیشتر واقعی و ملموس باشد
--بخش نخست از مقدمه فرامرز سلیمانی بر آثار هرمان هسه .صص ۱۱-۱۴
هرمان هسه و دگردیسی شاعر
اسپرک،تهران ۱۳۶۷
چاپ دوم آماده ی انتشار
چاپ دوم آماده ی انتشار
No comments:
Post a Comment