Friday, July 22, 2011

TONIGHT I CAN WRITE THE SADDEST POEMSامشب می توانم غمگین ترین شعرهارابنویسم

پابلونرودا ...امشب می توانم غمگین ترین شعرهارابنویسم
ترجمه فرامرزسلیمانی واحمدمحیط
از کتاب عاشقانه ها
نشریوشیج،تهران ۱۳۶۴\۱۹۸۵
.
امشب می توانم غمگین ترین شعرهارابنویسم
بنویسم مثلن شب شکسته است
وستارگان ابی دردوردست چشمک می زنند
بادشبانه دراسمان پرسه می زندومی خواند
امشب می توانم غمگین ترین شعرهارابنویسم
  درشبانی چنین دراغوشش داشتم
دوستش داشتم وگاهی اونیزدوستم داشت
وبارهاوبارهازیراسمان بی انتهایش بوسیدم
دوستم داشت وگاهی نیزدوستش داشتم
چگونه کس می تواند چشمان ارامش رادوست نداشته باشد
امشب می توانم غمگین ترین شعرهارابنویسم
به این خیال که دوستش دارم  با این حس که ازدستش داده ام
برای شنیدن شب بی کرانه  بی اوبی کرانه تر
وشعر برجان می نشیندچون شبنمی برعلفزار
چه غم که عشقم نگاهش نتوان داشت
شب شکسته است و او بامن نیست
اینک تمام شد دردوردست کسی می خواند در دور دست
وجانم پذیرا نیست که  اورازدست داده است
نگاه من
درپی اوست تانزدیکش اورد
دلم به جست وجوی اوست واوبامن نیست
شب همان شبی ست که درخت را روشن می کند
ماازان زمان یگانه نیستیم
دیگردوستش ندارم یقین دارم اماچگونه دوستش داشتم
صدای من به جست وجوی باد بود تابه گوش اوبرسد
ازان دیگری وازان دیگری خواهی بود
ان سان که دربرابربوسه هایم بودی
صدای او  تن درخشانش  چشمان بی انتهایش
دیگردوستش ندارم یقین دارم اماشایددوستش دارم
عشق این سان کوتاه ست و فراموشی بلند
زیراکه درشبانی چنین دراغوشش داشتم
وجانم پذیرا نیست که ازدستش داده ام
این واپسین دردی ست که رنجم می دهد
و اینان واپسین شعرهایی که برایش می نویسم

1 comment:

  1. see more with original in spanish and Zohreh Khaleghi's painting

    ReplyDelete